Friday, November 23, 2007

کلاسيک ترين رمان عرب

مهمترين عامل ويژگي رمان عرب، اختلافش با رمان اروپايي از سويه شرايط تکوين تاريخي آن و همچنين معيارهاي نظري ويژه آن و ريشه هاي روايي - فرهنگي کهن آن است، هر چند ميان رمان عرب و رمان اروپايي قطع ارتباط کاملي نمي تواند وجود داشته باشد، اما اين موضوع باعث نمي شود در نگاه به جهان و بلکه در رويکردها و تجربه ها و شگردهاي فني - روايي اين دو نوع رمان تمايزي وجود نداشته باشد. اين تمايز و تفاوت، همان مقوله يي است که «هستي شناسي» يا ويژگي رمان عرب را رقم مي زند.بنا بر اين ويژگي ها، مساله جايزه نوبل هم جداي از سنت داستان نويسي مصر نبايد قلمداد شود. چرا که مصر مادر رمان عرب است و سنت داستان خواني در آن سنت ديرينه يي است. جداي قصه خواني در قهوه خانه ها و سرگذرها، توسط نوازندگان رباب و نقالان که سنتي کهن - تاريخي است، مجلات و روزنامه هايي مانند الهلال و الاهرام و المقتطف همواره به عنوان منبري براي انتشار مسلسل وار رمان هاي عربي حضور داشته اند و به همراه الاهرام که از سال 1785 يعني قبل از حمله ناپلئون به مصر سابقه انتشار داشته تا امروز هم به طور مستمر منتشر مي شوند. علاوه بر اين راديو و تلويزيون و سينماي عرب همواره به پخش و معرفي اين رمان ها توجه داشته است و با اين سابقه و سليقه، جايزه نوبل به هر شکلي بايد به يکي از نمايندگان جامعه يي داده مي شد که سنت رمان خواني و رمان نويسي آن نزديک به 250 سال استمراري است و اين موضوع بي نظيري است در اين سوي جهان. چه فرقي مي کند که نجيب محفوظ جايزه را مي برد يا جمال الغيطاني يا يوسف العقيد... غنجيب محفوظ در سال 1988 برنده جايزه نوبل ادبيات شد.فشايد همين ويژگي هاي «رمان عرب» در ادبيات نوين خاورميانه است که آن را در ميان رمان هاي فارسي، ترکي و اردو منحصر به فرد کرده است. اين ويژگي را بايستي علاوه بر موارد فوق به نوعي هم مربوط به قدرت انتشار زبان عربي و جغرافياي زيستي و هم وابسته به دفاع کارگزاراني دانست که رمان را تنها دفاعيه ملت ها در اين دنياي پرهياهو محسوب مي کنند و در اين راستا مراکز پشتيباني خود را چون «مرکز فرهنگي عرب» برپا کرده اند، مرکزي که علاوه بر اينکه در اغلب کشورهاي عربي نمايندگي دارد، در پاريس هم دفتري دارد با چندصد مترجم و نويسنده و با هدف چاپ و ترجمه و انتشار و معرفي رمان و ادبيات عربي در جهان، و از همين زاويه اغلب رمان هاي مهم عربي به زبان هاي زنده دنيا ترجمه شده اند.هرچه هست بايد بپذيريم که رمان عرب به مرحله تکويني تازه يي رسيده و توانسته هويت حقيقي خود را به ويژه پس از جنگ جهاني دوم در جهان ابراز کند و امروز ما با پديده يي شناخته شده روبه رو هستيم که نماينده مهمي در عرصه رمان خاورميانه محسوب مي شود که نجيب محفوظ يکي از نمايندگان مهم آن و «ميرامار»ش به گفته «فيليپ راث» يکي از کلاسيک ترين رمان هاي خاورميانه است. غخاورميانه يي که به خاطر شرايط ويژه اش بدون ترديد، رمان آينده جهان نيز در آن رقم خواهد خورد.ف---هر چند به رغم اين گزاره ها، رمان عرب در ايران بسيار فقير و ناشناخته است و سهم ترجمه آن نزديک به صفر است و از اين کميت منتشر در جهان، در ايران خبري نيست و در 30 سال اخير به نظر مي رسد حتي نمي توانيم روي 10 عدد رمان عربي ترجمه شده در ايران انگشت بگذاريم و تازه اگر هم ترجمه يي شده باشد، شامل آثار اين سه دهه اخير ادبيات عرب نيست؛«دزد و سگ ها» به ترجمه بهمن رازاني، «روز قتل رئيس جمهور» يوسف عزيزي بني طرف و «کوچه مدق» با ترجمه مرعشي پور و «گدا» محمد دهقاني و دو اثر «شب هاي هزار و يک شب» و «رهگذر قصر» غکه همان بين القصرين و نام محله يي در مصر است و به اشتباه مترجم انگليسي به رهگذر قصر ترجمه شدهف که از انگليسي برگردانده شده اند، مجموعه رمان هايي است که از نجيب محفوظ به فارسي ترجمه شده... البته اينجا هم لازم است اشاره کنيم که از مجموعه نزديک به 50 رمان نجيب محفوظ، رمان هاي مهم اين نويسنده چون وراجي روي نيل، بچه هاي محله ما، ابن فطومه، ميرامار، سه گانه «بين القصرين، قصرالشوق و السکويه»، محله داش ها، آينه ها و... هيچ کدام به فارسي برگردانده نشده اند.و به استثناي نجيب محفوظ حداکثر بيشتر بکاويم؛ نمايشنامه يي از توفيق الحکيم «همگنان غار» با ترجمه باقر معين و رماني از طه حسين به نام «آن روزها» و رماني از «حنا مينه» به نام «کابوس کوچ» به ترجمه عزيزي بني طرف و «ام سعد» کنفاني به ترجمه عدنان غريفي و باز رمان ديگري از کنفاني نويسنده شهير فلسطيني «بازگشت به حيفا» به ترجمه موسي اسوار... و يکي دو ترجمه قصه هاي کوتاه به ترجمه محمد جواهرکلام و موسي اسوار...و اما اعراب غير از اين چند نويسنده يي که بسيار هم مي شناسيم، رمان نويسان پرآوازه ديگري هم دارند چون جمال الغيطاني و عبدالرحمان منيف، هدي برکات غکه امسال جايزه جهاني بهترين رمان خاورميانه را گرفتغ و يوسف العقيد فکه چند جايزه معتبر جهاني گرفتهف و طيب صالح، ادوارد خراط، حنا مينه، حنان الشيخ غکه تا اينجا تقريباً همه آثار اين نويسندگان، حداقل به انگليسي ترجمه شده استف، صنع الله ابراهيم، حليم برکات، عبدالخالق الرکابي، عبدالحکيم قاسم، احمد عمر شاهين، احلام مستغانمي، سحر خليفه، کوليت الخوري، ليلي بعلبکي، اميلي نصرالله، فتحي غانم، لطيفه زيات، اميل حبيبي، ليلي عسيران، فوزيه رشيد، حيدر حيدر، فاضل السباعي، غاده سمان و مونس الرزازو نور خاطر (ربيع جابر)... و الخ.البته اينها را مي گويم نه به اين معنا که ما فقط به رمان عرب بي توجه بوده ايم، بله بايد بگويم که ما همين رفتار را هم با ادبيات همسايه خود نظير ادبيات ترکي، اردو و کلاً خاورميانه نيز داشته ايم و همواره مترجمان ما بيشتر با تفکري غرب مدارانه و شرق ستيز سويه ترجمه «آثار غربي» را نگاه داشته اند، مگر چند درصد رمان هاي ترکي يا اردو يا هندي را ترجمه کرده ايم؟ آيا زمان آن فرا نرسيده که از اين غرب نگاري، ترجمه مداري و نگاه شرق شناسانه شالوده شکني و به خلاقيت هاي بومي خود اعتنا کنيم؟